هانا هیولای کوچک بامزه، پشمالو و سبز رنگ عاشق گشت و گذار در بیرون خانه، به ویژه ساحل دریا است. اما هانا و دوستانش دوست ندارند بعد از پایان تفریحشان در ساحل، زبالههایشان را جمع و آنجا را تمیز کنند...
هاپو دوست دارد در کارهای باغبانی به پدربزرگش کمک کند. او دوست دارد باغچهای برای خودش داشته باشد. پدربزرگ او را راهنمایی میکند که چه بذری بکارد و چهطور از باغچهاش مراقبت کند.
من میتوانم به کره زمین کمک کنم. میتوانم حیاط خانه را پاکیزه نگه دارم. میتوانم بازیافت کنم. میتوانم شیر آب را ببندم و... ما میتوانیم دست در دست هم دنیا را نجات دهیم.
نویل پسر کوچکی است که به همراه خانواده اش به خانه جدید اسباب کشی می کند. هیچ کس نظر او را درباره ی اسباب کشی نپرسیده است. او حالا هیچ دوستی ندارد و تنهای تنهاست و بدترین بخش ماجرا هم همین است.
قورباغه کوچولو، روباه قرمز، پروانه بنفش، گربه نارنجی، مار سبز، ماهی آبی و سگ سیاه و سفید را برای تولدش دعوت می کند. اما وقتی مهمان ها از راه می رسند مامان قورباغه پاک گیج می شود. روباه قرمز سبز است، پروانه بنفش زرد است، گربه نارنجی، آبی است، مار سبز، قرمز است، پرنده زرد، بنفش است، ماهی آبی...
موش کوچولو در جنگل با روباه، جغد و مار رو به رو می شود. هر سه او را به خانه شان دعوت می کنند. موش کوچولو که می داند آن ها چه نیتی دارند ادعا می کند که با دوستش “گروفالو” قرار ملاقات دارد و هنگامی که از ظاهر ترسناک و غذاهای مورد علاقه ی او صحبت می کند، هر سه فرار می کنند. تا اینکه…
خانم آنجلیکا اسپراکت در خانه کناری زندگی میکند. او پالتویی جیبهای فراوان دارد و در هرکدام از آنها چیزی نگه میدارد. چیزهایی که کسی باورش نمیشود.
خرس اصلاً مهمان دوست ندارد. روی در خانهاش هم کاغذی چسبانده و رویش نوشته «ورود مهمان ممنوع». تا اینکه روزی یک موش کوچولوی سمج در خانه اش را می زند…