«کوچول» پسر کوچکی که به منظور گردش، سوار خودرو جدید پدرش شده است، در طول راه چند اشتباه می کند. نویسنده هر بار با پرسش از مخاطب، وی را به فکر کردن و پیدا کردن اشتباه کوچول بر می انگیزد و در پایان کتاب ....
کتاب های مجموعه مفاهیم بنیادی ریاضی به ترتیب عبارتند از: ۱- سوپ جلبک دریایی (تناظر) ۲- سه آتش نشان کوچولو (جور کردن و مرتب سازی) ۳- ساعت چند است؟ (ساعت) ۴- بیب بیب، ویژویژ (الگوها) ....
یک روز صبح جرج تصمیم میگیرد تا ظهر دنیا را نجات دهد. اما او چندان مطمئن نیست چگونه باید این کار را انجام دهد. پدربزرگ پیشنهادهایی میدهد و خواهرش، فلورا، آنها را در اجرای پیشنهادها همراهی میکند.
خانم هاترن، معلم هنر مدرسه در بین دانش آموزان محبوبیتی ندارد. چون خیلی سختگیر است و انتظار دارد که در کلاس هنر همه چیز مرتب و منظم سر جایشان باشد و دانش آموزان مانند یک شانه تخم مرغ به ردیف و پشت سر هم بنشینند و آن طوری نقاشی کنند که او می خواهد...
روز نجات جانوران در مدرسه جشن گرفته شده است. چارلی، خواهر کوچکش لولا و دوستانشان میخواهند چند تا جانور را نجات دهند...
نویل پسر کوچکی است که به همراه خانواده اش به خانه جدید اسباب کشی می کند. هیچ کس نظر او را درباره ی اسباب کشی نپرسیده است. او حالا هیچ دوستی ندارد و تنهای تنهاست و بدترین بخش ماجرا هم همین است.
خرگوشک عاشق کتاب خواندن است اما دوستانش علاقه ای به خواندن ندارند و خواندن را کسل کننده می دانند. در یک روز بارانی که خرگوشک و دوستانش نمی توانند از خانه بیرون بروند، خرگوشک کتاب هایش را به آن ها امانت می دهد تا خود را سرگرم کنند. دوستانش پس بند آمدن باران هم چنان غرق داستان ها هستند...
روزی روزی گاری درختی بود و او پسرک کوچکی را دوست می داشت. پسرک با شاخه هایش بازی می کرد، سیب هایش را می خورد و در سایه اش می خوابید. به تدریج که بزرگ تر شد کمتر با درخت انس داشت…
خاله پیرزن به دیدن دخترش می رود که در سوی دیگر جنگل خانه دارد. سر راهش گرگ، پلنگ و شیر را می بیند. اما، با چرب زبانی از دست آن ها فرار می کند. یک هفته در خانه دخترش می ماند و هنگام برگشت به خانه داخل یک کدوی بزرگ پنهان می شود و پیرزن سالم به خانه اش می رسد...
موش کوچولو در جنگل با روباه، جغد و مار رو به رو می شود. هر سه او را به خانه شان دعوت می کنند. موش کوچولو که می داند آن ها چه نیتی دارند ادعا می کند که با دوستش “گروفالو” قرار ملاقات دارد و هنگامی که از ظاهر ترسناک و غذاهای مورد علاقه ی او صحبت می کند، هر سه فرار می کنند. تا اینکه…
خانم آنجلیکا اسپراکت در خانه کناری زندگی میکند. او پالتویی جیبهای فراوان دارد و در هرکدام از آنها چیزی نگه میدارد. چیزهایی که کسی باورش نمیشود.
خرس اصلاً مهمان دوست ندارد. روی در خانهاش هم کاغذی چسبانده و رویش نوشته «ورود مهمان ممنوع». تا اینکه روزی یک موش کوچولوی سمج در خانه اش را می زند…